یونسیونس، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

روز شمار یک پسر غربی شرقی

سفر 3 روزمون به شمال کشور

نوشته شده توسط پدر به نقل از یونس در تاریخ ١١ شهریور : بابا جون خسته نباشی . واقعا بهم خوش گشذت . سفر به شمال کشور رو برای بار دوم تجربه میکردم البته اونا اولی مربوط به اول سال امسال میشد که خیلی خیلی کوچورو بودم و البته زیادی حالیم نبود اما دم شما و مادر درد نکنه که خیلی حال دادید . توی این ٣ روزی که شمال بودیم کلی روحیم عوض شد . راستی عکسهای شمال رو هم البته یه چندتاییش رو در زیر می ذارم . بابا از همه بهتر جنگل گسستان سرسبز بود و البته اقامتمون در هتل ٤ ستاره مروارید که در گهرباران نزدیکای بهشهر و لب دریا رو ببشتر دوست داشتم . خلاصه خیلی خوش گذشته به من . ممنون پدر  و مادر گلم ......... (راستی از بابای یونس دارم صحبت میکنم و ...
18 شهريور 1390

دومین اصلاح سر یونس توسط اس مامان

نوشته شده توسط پدر در تاریخ 18 شهریور 1390 : دیروز وقتی اومدم خونه دیدم یونس گلم زیر پتوی خوشگلش خواب بود و البته مادرش شروع به توضیح دادن کرد که امروز یونس رو بردم حموم و بالاخره اینکه تونسته بود به هر زحمتی موهاشو کوتاه کنه . واقعا موهای پسرمون خوشگل شده بود و از مادر یونس تشکر میکنم . راستی عکس پسرمون بعد از اصلاخ رو گرفتم و در زیر قرار میدم .....   ...
18 شهريور 1390

سفر بابایی به کرمونشاه

نوشته شده توسط پدر در تاریخ ٣٠ مرداد ١٣٩٠ : پسر بابا الان من توی گرمونشاهم و خب متاسفانه تورو نبردم عزیزم . دلم واست یه ذره شده به جون بابابی. شنیدم مامان رو خیلی اذیت کردی عزیزم.اما عیب نداره پسرم . بابا جون واست یه سوغات مشتی خریدم که انشاالله زودتر پا بگیری و راه بری . البته ناگفته نمونه من خریدم ولی بابابزرگ و مادر بزرگ کرمونشاهیت هرکاری کردم پولشو دادن و گفتن سوغات اونا واسه شما باشه پسرم . دستشون درد نکنه و واقعا ازشون ممنونیم ........ خلاصه اینکه بابایی فردا میام پیشت . راستی دایی احسانت هم یه عروسک خوشگل واست گرفته و عمه زینب هم واست یه ماشین ناز خریده ...... دست همشون دردنکنه . من به جات ازهمگی تشکر کردم بابا جون...... عکسهای...
1 شهريور 1390
1